سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آفتاب گردان


..

RSS


منوی اصلی

» صفحه نخست
»
ایمیل ما
» لینک آر اس اس
»
آرشیو مطالب
» طراح قالب

موضوعات
» شعر قیصر امین پور-شعر-اهنگ (1)
» مدرسه (1)

آرشیو ماهانه
» شهریور 89
» مهر 89
» پاییز 89
» دی 89
» بهمن 89
» اسفند 89
» فروردین 90
» اردیبهشت 90
» خرداد 90
» تابستان 90

لینک دوستان
» حرفه ای ترین قالب های وبلاگ
» آبانی اصیل
» سیاه و سفید
» قاصدک
» مغول جنگلها
» یه دیس ماه
» نقطه سر خط
» نیکی جووون
» دل و دریا
» خانه 52
» مستانه
» vip
» بی نام بمان
» helly
» محیا جون
» aster alone
» روزی روزگاری بادبادک
» niniheart

آمار بازدید

» تعداد بازدیدها:
» کاربر: Admin



بازدید امروز: 55
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 46153

تبلیغات

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
پدرم روزت مبارک

منتظر ایستاده بودم

گذشت و گذشت

ثانیه به ثانیه

چشم به راه دیدنت

دقیقه به دقیقه

باز ایستادم

ساعت ها سپری شدند

دیگر پاهایم طاقت نیاورد

به دیوار تکیه دادم

اما خبری از تو نشد

دلواپست شدم

قلبم شروع به لرزیدن کرد

و از خودش پرسید :

کی می آیی پدر؟؟

مادر : گفت بیا تو

اما باور داشتم بالاخره می آیی

بغضم گرفتم

تا آمدی

مشتاق بودم هر چه زود تر مرا بغل کنی

اما با دو دستت

چه شده ......

نمی دانم

حالا که بغلم میکنی با همان یک دستت هم چنان کنارم ایستادی که...

که حضور دو دستت احساس می شود

حال می فهمم که چقدر دیدن تو برایم لذت بخش است

جانبازی هم مرامی دارد

این عید بزرگ برهمگان مبارک باد.

 





کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آفتاب گردان

در چهارشنبه 90/4/15

نظرات ()






.:: مطالب پیشین ::.

قانون زندگی...گذشت زندگی
هیچ چیزی درست نیست
شما واسش اسم بذارین!!!
[عناوین آرشیوشده]


Powered By persianblog.ir Copyright © 2009 by aftabegardoon
Design By : wWw.Theme-Designer.Com


پی سی هاستینگ

حرفه ای ترین قالب های وبلاگ

ابزار وبلاگ نویسی

مرجع راهنمای وبلاگ نویسان

سفارش طراحی اختصاصی قالب وبلاگ

تم دیزاینر